دنیای من و آدم کوچولوها – کارِ شخصی

رژیا پرهام

دخترک بی‌مقدمه می‌گوید:

Razhia, the day you were on your trip, I badly missed you.‎

(رژیا، روزی که سفر رفته بودی، بدجوری دلم برات تنگ شده بود.)

بغلش می‌کنم و تشکر می‌کنم. می‌گوید:

There wasn’t any chance I could come with you?‎

(هیچ راهی نداشت که من هم بتونم همراهت بیام؟)

می‌گویم، متأسفانه نه. دلیلش را می‌پرسد. می‌گویم:

I had some work to do.‎

(کارهایی داشتم که باید انجام می‌دادم.)

کنجکاوی‌اش (فضولی‌اش) گل می‌کند و می‌خواهد بداند چه کاری؟

تعجب می‌کنم و خیلی جدی جواب می‌دهم:

It was my business sweetheart, and I preferred to be alone.‎

(کار خودم بود عزیزم و ترجیح می‌دادم تنها باشم.)

جدی نگاهم می‌کند و با لحن عاقلانهٔ کسی که درک کرده ولی می‌خواهد مطمئن شود، می‌پرسد:

You mean the business when people go potty?‎

(منظورت از بیزنس همان کاریه که آدم‌ها توی دستشویی انجام می‌دن؟)

خلاصه که در قوانینِ نانوشتهٔ مهدکودک ما، فقط یک «کار شخصی و خصوصی» وجود دارد و آدم‌ها فقط بابت همان یک کار اجازه دارند تنها باشند!

ارسال دیدگاه